وب نوشت های یک آدم شکاک

Thursday, August 31, 2006

به یاد آن شهریور خونین!

ازآقای بشارتی وزیر سابق کشور نقل شده است:
«يك مقام سابق ايران مي‌‌خواهد كه آمريكائيان ناخن هاي کشيده شده دست او را ببينند. او مي‌گويد ناخن‌هايش را در زندان محمدرضا شاه پهلوي کشيده اند. مقصودش اين است كه ببينيد در زمان نزديكي ما با آمريكا چه برسر من آمده است»
با آن چه که « جمهوری» اسلامی ایران در این 28 سال کرده است، ادعای بشارتی مرا به یاد شاعری انداخت که اگرچه شاعر خوبی نبود ولی طرفداران زیادی داشت. ازقضای روزگار این شاعر نه چندان خوب در مقاله ای درارزیابی از شعر شاعر دیگری نوشت که باید به خاطر فلان بیت بد دریکی ازشعرهایش، « تفی» بر صورت شاعر بیندازیم.
رندی درجواب این شاعر نه چندان خوب نوشت، فلانی، به خاطر خودت، این را باب نکن که به خاطر شعربد تف برصورت شاعر بیندازند چون در آن صورت در آب انباری از تف، غرق خواهی شد.
حالا شده، جریان آقای بشارتی!
شما و حکومت شما، آقای بشارتی، با آن چه که کرده اید روی ساواک را سفید کرده اید. هرکسی به ساواک ایراد بگیرد، شما و امثال شما با آن چه که کرده اید، صلاحیت ایراد گرفتن ندارید. بسیار کار بدی کرده اند که ناخن های شما را کشیده اند. ولی شما و حکومت شما بسی بیشتر جنایت کرده اید. ناخن کشیدن که « قابلی» ندارد، فرمان قتل عام داده اید و قتل عام کرده اید.
از ما شرم نمی کنید لااقل از خدای تان خجالت بکشید!