دیالوگ در حرف، مونولوگ در عمل:
نمی دانم هیچ دقت کرده اید همه چیز این دنیا دارد این رو آن رو می شود؟ به تلویزیون نگاه می کنید، تبلیغات اتوموبیل هوش از سر آدم می برد. راننده ای دارد اتوموبیلی را می راند و تا چشم کار می کند، هیچ کس دیگری نیست و شمامی توانید با حداکثر سرعت ممکن هم برانید بدون این که کسی به شما بگوید بالای چشم تان ابروست. در واقعیت زندگی ولی در اکثر شهر ها همین که توی اتوموبیل می نشینی و به اولین راه بندان که می رسی حس می کنی که دریکی سلول خیلی کوچک زندانی و راه برون رفت هم نداری! ماشین را که نمی توانی ول بکنی. نمونه دوم همین انترنت است که قرار بود این دنیای مجازی به آدمها امکان بدهد که بتوانند حرفهایشان را بزنند بدون ترس و واهمه، با یک دیگر مبادله افکار بکنند و در این رهگذر از یک دیگر چیزی هم یاد بگیرند. حالا به واقعیت امر نگاه کنید. مهم نیست چقدر دلت می خواهد برای کسی کامنت بگذاری ولی می بینی که کامنت دونی را بسته است و یا حتی اگر نبسته باشد، تو بهتر است این کار را نکنی . کی حوصله دارد به دادگاه برود و از اتهام انترنتی خودش دفاع کند؟ یا اگر هیچ کدام از این ها نباشد، بعضی ها فکر می کنند آنهائی که این سیستم را اختراع کرده و برایش کامنت دونی گذاشته اند، این کامنت دونی در اصل « فحش دونی» بوده که بعضی ها فحش نمی دهند و کامنت می نویسند. برای بعضی از این ایرانیان غیور بهتر است که هرچیز همانی باشد که باید باشد. یعنی به جای کامنت چنان فحش هائی می نویسند که هیچ چارواداری بار یابو های خسته اش نمی کند!به ایران عزیز که می رسی، که وبلاگ نویسی که دارد یواش یواش خودش به صورت یک جرم قابل تعقیب در می آید. نه فقط هرکس را که بخواهند فیلتر می کنند بلکه هرکس را که بخواهند می گیرند.
امیدوارم روزی نرسد که انترنت هم مثل نفت، که قرار بود طلای سیاه باشد ولی بلای ایران شد، به جای این که وسیله ای باشد برای آزاد اندیشی وتبادل افکار وسیله ای بشود برای گیر انداختن دیگران ، برای خط ونشان کشیدن و قهر کردن، برای « دیالوگ های» منو لوگانه داشتن. وقتی نتوانی برروی نوشته ای کامنت بگذاری، برای تو آن دیالوگ ها دیگر دیالوگ نیستند بلکه منولوگی هستند که جامه دیگری پوشیده است.!