وب نوشت های یک آدم شکاک

Saturday, July 23, 2005

«چپ» فئودال!(1)

اگردم و دستگاه ایدئولوژی پرداز فئودالی عمدتا شكل وشمایل مذهبی به خود می گیرد، چپ فئودال نیز همان اعتقادایمانی را به ماركسیسم دارد. كافیست تو بایكی از « آیه هائی» كه از نوشته های « دین خود» استخراج كرده موافق نباشی تا آن وقت مهدورالدم بشوی و از دیدیك چپ فئودال « محارب با ماركس» كه برای او جای خدای دروغ را گرفته است. تناقض بین « خدای دروغ» و «ماركس راست» شاخص اصلی وتعیین كننده موجودیت و ضامن بقای یك چپ فئودال می شود. چپ فئودال بی شباهت به طلبه های دو آتشه حوزة علمیه نیست كه :
- اولا تمام آیه های قران را از بر دارند و هر آیه ای را به مناسبت خاص دگرگونه تعبیر و تفسیر می كنند
- با امساك و گذشت تمام به طلبگی مشغولند تا اگر « خدا» بخواهد – البته دلیلی ندارد هر دو به یك خدا اعتقاد داشته باشند- با طی مدارج گوناگون به اجتهاد رسیده، « رهبر فكری» و ایدئولوژیك خلق الله بشوند
البته اشتباه خواهد بود اگر نقاط افتراق طلبة حوزه علمیه را با چپ فئودال نادیده یگیریم
-طلبه با یاد بدن مجروح ذوالجناح هم به گریه می افتد ولی چپ فئودال آن چنان از كیسه دیگران حاتم طائی وار بذل وبخشش می كندكه از یك سو، بسیاری از به خاك و خون افتادن ها را زائیده كارزار تبلیغاتی به حساب می آورد و از سوی دیگر آن چه را كه مجبور به پذیرش باشد بدون توجه به ضعفها و كمبودهای خویش به عنوان خون بهای آزادی موعود ضرورت اجتناب ناپذیر می شمارد. وای به روزگار كسی كه در اجتناب ناپذیر بودن این « ضرورت ها» تردید كند!
- طلبه می كوشد دیگران را با دنیائی دروغین بفروبید درحالی كه خودش به ماتحت دنیائی راستین چسبیده است. چپ فئودال دنیائی راستین را در قالبی دروغین به خورد خلق الله می دهد و آن قدر غرق قالب می شود كه خود را به قعر دنیائی دروغین پرتاب می كند.
- چپ فئودال همانند طلبه های حوزه نه فقط «پیشوا» و « امام» دارد كه « امامان» معصوم و مصون از خلافكاری و خلاف اندیشی اند. بااین حال، طلبه می كوشد از امامان دروغین معلمان و رهبران راستین بتراشد ولی چپ فئودال معلمان و رهبران راستین را به هیبت امامان دروغین در می آورد.
- اگر طلبه و روشنفكر فئودال در نوشته های خویش مخالفین عقیدتی و ایدئولوژیك را به واژه های «اراذل» و «اوباش»، «ولگرد»، «بابی»، «مزدكی»، و «ملحد» منكوب می كند، «طلبة » چپ فئودال نیز به نوبه از «آنتی كمونیست»، «تروتسكیست»، «كاتوتسكیست»، « نوکر بورژوائی» و « مزدوررژیم» بهره می جوید.
- برای چپ فئودال، «بابی» یعنی «تروتسكیست» ولی «تروتسكیست» ضرورتا به معنای معتقدین به تروتسكی نیست. تو فقط كافی است با چپ فئودال موافق نباشی تا بسته به موقعیت یكی از این «انحرافات» در تو كشف شود. بطور کلی، چپ فئودال تروتسکیست بودن ترا نه از اعتقادت به تروتسکی، بلکه از انتقادت به استالین استخراج می کند. تازگی ها، بعضی از چپ های فئودال که می بینند به راحتی نمی توان در زیر سایه استالین لم داد با توسل به فلسفه « نه سیخ بسوزد ونه کباب» لنین را هم وارد این کارزار تبلیغاتی کرده اند که داستانش بماند برای بعد.
برای چپ فئودالی که راست می زند گناهی از این عظیم تر وجود ندارد که کسی به نوشته ای از مائو و یا تروتستکی روی خوش نشان بدهد. به یک چشم بهم زدن، « سیا ساخته» می شود و « نوکر بورژوازی» و « مخل جنبش انقلابی طبقه کارگر». برای بسیاری از این چپ های فئودال، ادعا- اثبات پیش کش- که فلان یا فلان جریان فلان و بهمان است برای صدور رای محکومیت کافی است. اکثریت قریب به اتفاق چپ های فئودال آن قدر از « بیماری تروتسکیسم» وحشت دارند که حتی « بد آموز» بودن دیدگاه تروتستکی را هم از نوشته های استالین و یا مجعول نامه های تاریخی زمان او کشف می کنند.
البته در نشریات حزبی، سازمانی، گروهی، و محفلی اینان که به عناوین گوناگون منتشر می کنند این خود فریبی های ادامه دار عنوان « مبارزه ایدئولوژیک» می گیرد. به مفهوم و محتوی این « مبارزه» دقت کنید. هدف قبل ازآن که آموزش خود و دیگران باشد، مات و منکوب کردن دیگران است. و این هدف « مقدس» توجیه کننده هر وسیله نامقدسی است که بکار گرفته می شود. هر جا هم که قافیه تنگ شود، چپ فئودال واهمه خود را از بورژوازی تئوریزه کرده، شسته و رفته درزرورق « مبارزه ایدئولوژیک»وارد کارزار می کند. به یک چرخش قلم، دگراندیش مخلوق و دست آموز بورژوازی می شود که برای چپ فئودال به جای « خدا» نشسته است و همانند « خدای» طلبه حوزه علمیه، بر همه ی کارها تواناست ( کلی شی قدیر...). چپ فئودال، بیشتر از انقلاب اجتماعی، از بورژوازی می ترسد. او آماده است در یک لحظه ترا « رفیق همسنگر» ( حالا کدام سنگر، بماند) بخواندو دمی دیگر، تو را نوکربورژوازی و اگر هم جرات بکنی و در مخالفت خوانی پیش بروی و او را تحت فشاربگذاری برایت از لنین « آیه» می آورد و کلی بافی هایش را در باره « عصر» و « دوران» مثل چماق حزب الله برسرت می کوبد. چپ فئودال، در عین واهمه از بورژوازی، عشق عمیقی به بورژوازی و به خصوص، خرده بورژوازی دارد و برای راست نمایاندن تظاهرات ضد امپریالیستی اش عبای ملی گرائی بر این بورژوازی می پوشاند و به این ترتیب، یک بار دیگر، اثبات می کند که نه مفهوم « عصر» را فهمیده است و نه محتوای « دوران» را می شناسد. وقتی از عالم هپروت تئوری های خود ساخته به واقعیت های تلخ زمینی پرتاب می شود در عمل، همان گونه که درشماری از جوامع شده است، نوکربی جیره و مواجب و طبال توسری خور بورژوازی و خرده بورژوازی صاحب قدرت می گردد و دست به نقد، به جای این که خود و سپس دیگران را برای تغییر جهان آماده کرده و سازمان دهد، با تعبیرهای عجیب وغریب اش همه را به تعبیر جهان فرا می خواند. به جای این که واقعیت های تلخ زمینی ارکان قدرت تئوری هایش باشند، تئوری هایش توجیه کننده واقعیت های تلخ زمینی می گردند.
و اما، چپ فئودالی که چپ می زند، با همه تفاوت های ظاهری دراساس تفاوت چشمگیری با برادر دوقلوی خود ندارد. البته اگر به خودش همین را بگوئی، نه فقط مغز می شوی بلکه بعید نیست موضوع « خشم انقلابی» او هم قراربگیری. چپ فئودالی که چپ می زند به تازگی یاد گرفته است که اندر فواید دموکراسی انشاء بنویسد ولی کافیست با نظری که چپ فئودال چپ زن مطرح می کند موافق نباشی، به یک چرخش ناقابل قلم رویزیونیست می شوی که مارکسیسم را قبول نداری و باید شقه ات کرد و برچاردوازه شهراویزانت نمود تا دیگران عبرت بگیرند.
چپ فئودالی که چپ می زند در مقابل انتقاد تو را با چماق « بی عملی» و « سازشکاری» می کوبد، و چپ فئودالی که راست می زند، تو را به « اوانتوریسم» و « اراده گرائی» متهم می کند.
اجازه بدهید دنباله این داستان تلخ را در زمان دیگری بگیرم.