کیستیم؟ چیستیم؟
یادش بخیر دوستی داشتم که همیشه می گفت هر وقت ناراحت می شوم، به یاد عروسی دائی ام می افتم و حالم جا می آید. حالا هم برای این که از کسالت خواندن آن چه در این وبلاگ می نویسم در بیائید، بد نیست شما هم در فکر عروسی بیفتید. می پرسید عروسی کی؟ اجازه بدهید جواب بدهم.
مشیرالملک « صبیه میرزا آقای سید را که داماد معزالملک است، به جهت پسرخود عقد کرده». شما را به خدا نگوئید، عقد کرده که کرده، به ما چه؟ حق با شماست ولی « دختر به سن پنج ساله است» و به ولایت پدر عقد کرده اند(1).
مشیرالملک « صبیه میرزا آقای سید را که داماد معزالملک است، به جهت پسرخود عقد کرده». شما را به خدا نگوئید، عقد کرده که کرده، به ما چه؟ حق با شماست ولی « دختر به سن پنج ساله است» و به ولایت پدر عقد کرده اند(1).
حالا مجسم کنید، پدری را که به جای عروس بله می گوید!
ولی این که چیزی نیست. در 5 جمادی الاول 1299، شیرینی خوران شمس الملوک دختر ولیعهد بود که « چهارسال دارد» به جهت « میرزا حسن خان ولد یحیی خان». بی انصافی را می بینید! دختر ولیعهد را به کسی شوهر دادند که دو برابرونیم عروس خانم سن داشت. « داماد هم ده ساله است»(2)
راستی را که.... هر دم از این باغ بری می رسد!!
(1) وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362، ص 287
(2) روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، تهران 1350، ص 160
ولی این که چیزی نیست. در 5 جمادی الاول 1299، شیرینی خوران شمس الملوک دختر ولیعهد بود که « چهارسال دارد» به جهت « میرزا حسن خان ولد یحیی خان». بی انصافی را می بینید! دختر ولیعهد را به کسی شوهر دادند که دو برابرونیم عروس خانم سن داشت. « داماد هم ده ساله است»(2)
راستی را که.... هر دم از این باغ بری می رسد!!
(1) وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362، ص 287
(2) روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، تهران 1350، ص 160