وب نوشت های یک آدم شکاک

Friday, May 04, 2007

کل اگر طبیب بودی....

یکی از فسیل های شورای نگهبان می گوید: «جمهوری اسلامی ایران آماده است، برای برقراری امنیت و زدودن فقر در عراق نسبتا ثروتمند، نهایت تلاش خود را انجام دهد».
من می گویم « کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی»
ما هیچی.... از خدا شرم نمی کنید که با وضعیتی که درایران وجود دارد داوطلب فقرزدائی از عراق می شوید!

Thursday, May 03, 2007

کارگران و قیمت مسکن درتهران:

لطفا روی عکس را کلیک کنید تا ببینیددرهمین شهری که کارگرش این گونه مستاصل شده است،شماری دیگر چه قیمت هائی برای خانه های شان می پردازند. جامعه عدل و قسط اسلامی یعنی همین دیگر....

Wednesday, April 25, 2007

نامه ای به یک دوست....

ازنامه ای که نوشتی متشکرم. همین که با آن همه سختی و فشار حوصله می کنی و گاه و بیگاه چند کلمه ای می نویسی خودش غنیمت است. من هم با تو موافقم که یکی از دلایل سخت گیری های بیشتر اخیر بحران همه جانبه ای است که این جمهوری عوضی را دربرگرفته است. اگرمباحث را دنبال کنی می بینی که بخش های قابل توجهی از« حاکمیت» به شدت نگران اند. برخلاف تهمت هائی که هواداران دولت نهم و به خصوص شخص فاطمه رجبی می زند این مخالف خوانی ها در وجه عمده به این خاطر است که این جوانک پرمدعا به واقع همه نظام را به مخاطره انداخته است. هیچ گاه در این 28 سال جمهوری اسلامی به اندازه ای که اکنون از همه طرف تحت فشار است تحت فشارنبوده است. تحریم های روزافزون دارد یواش یواش میوه هایش را ببار می آورد. لابد خوانده ای که حتی مالزی هم حساب ایرانی ها را مسدود کرده است. دلارهای بادآورده نفتی هیچ گاه به اندازه این دوسال نبوده و از سوی دیگر، صندوق ذخیره ارزی که قراربود برای روزمبادا به کار آید این همه خالی نبوده است. کوشیدند با واردات روزافزون جلوی فشارهای تورمی را بگیرند که نه فقط موفق نشدند بلکه صنایع محدود داخلی را هم به ورشکستگی کشاندند. قراربود پول نفت به روی سفره ها برده شود ولی از سفره های بیشماری نان را برده اند. بیکاری که بدترشده است. رشد اقتصادی که با این همه درآمدهای افسانه ای نفت کاهش یافته است. فقر گسترده که دیگر مقوله ای قابل کتمان نیست. خلاصه از کجا بگویم که خودت بهتر از من ندانی. با این همه دولت مداران هم چنان مثل کبک سرشان را کرده اند زیر برف و با مسئولیت گریزی تمام هم چنان شعار تکه پاره می کنند.
درپیوند با دیگر موضوعات هم حق به جانب تست. یعنی این مسئولیت گریزی آزاردهنده ، نه فقط در پیوند با جنگ بلکه همان طور که در بالا گفته ام در مسایل مربوط به اقتصاد هم وجوددارد و آزاردهنده هم هست- مثلا نگاه کن رییس بانک مرکزی در مالزی می گوید که تحریم اقتصادی هیچ اثری روی اقتصاد ایران ندارد. ووقتی از او توضیح می خواهند او هم دستی به ریش حنابسته اش می کشد و می گوید « این ها می گویند صدور اسلحه ازایران ممنوع است. خوب ما اسلحه ای صادر نمی کنیم که به ما لطمه بخورد». گیرم که این طوری، شما اسلحه وارد که می کنید، ورود اسلحه هم ممنوع شده است. از طرف دیگر بانک های بین المللی ال سی های شما را قبول نمی کنند و در بهترین حالت شما مجبورید از طریق بانک ثالث این کارها را انجام بدهید که باعث می شود هزینه انجام تجارت باایران بین 5 تا 10 درصد بالا برود. دارند بحث می کنند که ورود بنزین را به ایران ممنوع کنند واگر این چنین بکنند که خوب، این ماشین های مش ممدلی که نه بوق دارند و نه صندلی می خوابند- هوا اندکی بهبود کیفیت پیدا می کند- ولی کارهای زمینی مختل می شود. آره دوست عزیزم حق با تست. البته می دانی که دراین ور، بدبختی ما با کسانی است که می گویند کی می شود امریکا حمله کند و ما را از دست این حکومت « آزاد» کند. همین پریشب در جمعی مهمان بودم و شام به واقع زهرمارم شد و هرچه می گفتم بابا جان، انتخاب شما بین « سوئیس» و « جمهوری اسلامی» نیست که این طوری دل تان قیلی ویلی می رود. متاسفانه با وضعیتی که هست- بخصوص با این پراکندگی گریه آور اپوزیسیون- انتخابی که شما دارید از آن دفاع می کنید انتخاب بین « جمهوری اسلامی عراق» - همین قتل گاهی که هست- و « جمهوری اسلامی ایران»، همین ابتری است که داریم ، نه هیچ چیز دیگر. و بعد می دیدی که استاد دانشگاهش هم پوز خندی می زند که آقا جان شما چپ ها تا کی می خواهید مدافع این حکومت باشید! و تو می مانی حیران که سرت را به کدام دیوار بکوبی وبه قول نیما جان به کجای این شب پیره عبای ژنده خودرا بیاویزی!
اگرچه رفیق جان در دفعات قبل که راجع به این موضوعات حرف می زدیم با تو موافق نبودم ولی الان همین نگرانی های تو را دارم یعنی همه چیز به کنار، بعید نیست با حماقت یک سرباز امریکائی یا یک پاسدار ایرانی جنگ آغاز شود. در هردوسوی این درگیری تو جوانهائی را داری که زندگی را فیلم می بینند. یکی در هالیوود سیر وسیاحت می کند و خودش را مثل راکی می بیند تا ترمینیتر و دیگری هم در بالیوود مسلمانان، دست در دست 72 تن باکره زیبا روی گذاشته که کشته ومرده این هستند که به او کام بدهند! این ترکیب، میزان مخاطره و ریسک را خیلی بالا می برد. پس تکرار می کنم که با تو موافقم. از سوی دیگر، نمی دانم ولی چه باید کرد و یا چه می توان کرد؟
بهرحال، امیدوارم هیچ دیوانه ای کنترل تیمارستان را به دست نگیرد و هیچ واقعه مرگ باری رخ ندهد و خداوند تبارک و تعالی، یک جو عقل به این ها و یک خروار پول به من و تو بدهد.
می دانم که هستی ولی خیلی بیشتر از همیشه مواظب جسم وجانت باش. به پاس دوستی خیلی نگران توام.
بازهم اگر وقت و حوصله داشتی چند کلمه ای بنویس.

Monday, April 23, 2007

لعنت بر جنگ:

من این روستای « شهید آباد» را نمی شناسم می دانم ولی در فارس است . نمی دانم چقدر جمعیت دارد یا در طول جنگ چقدر جمعیت داشت. ولی در این عکس می بینم که این پیرمرد عکس 44-45 شهید این روستا را دردست گرفته است. از رئیس جمهور و دولت چه تمنائی دارد نمی دانم. سئوالم ولی این است که در آن موقع مگر این روستا که احتمالا اسمش در آن موقع چیز دیگری بوده است چه تعداد جمعیت داشت که این همه از جوانانش را در جنگ از دست بدهد؟
ای لعنت بر جنگ!

Tuesday, April 03, 2007

عجایب صنعتی دیدم در این دشت!!

عجب حکایتی است اینجا! ایران را می گویم . برای زنان که به اتهام هیچ و پوچ دستگیر می شوند وثیقه 250 و 200 میلیون تومانی می گذارند ولی برای کسانی که به ادعای خودشان به پیامبر خدا توهین کرده بودند، وثیقه 80 و 50 میلیون تومانی! من که دین و ایمانی ندارم ولی این دیگر چه صیغه ای است که برای این « مسلمانان ناب» توهین به پیامبر به اندازه خواسته منطقی تعدادی از شهروندان زن مخاطره آمیز نیست؟
راستی این دیگر چه صیغه ای است؟
حرف مرا قبول نکنید، داستانش را خودتان در اینجا بخوانید.