وب نوشت های یک آدم شکاک

Monday, June 26, 2006

نامه ای به یک دوست:

دوست جوانم:
سلام برتو. خوشحالم که گرفتار نشده ای. ایمیلت را که خواندم دلم گرفت. وقتی نوشتم خوشحالم که سالمی قصدم این نبود که صدمه بدنی ات را انکار کرده باشم که نوشتی لبم باد کرده است و گوشه صورتم کبود شده است. نمی دانم به غیر از این که از این بابت متاسف و عصبانی باشم چه کاری از دستم بر می آید! برخلاف بعضی از دوستان اصلا هم برای من عجیب نیست که چماق به دستان زن بودند. من فکر می کنم بهتر است در این جور مسایل، به زن و مرد کار نداشته باشیم چون هردوگروه بخشی از ابزار سرکوب یک نظام عهد دقیانوسی اند و زن و مرد هم ندارد. این بحث هائی که عده ای پیش می کشند که زن یعنی فلان و مرد هم فلان، به گوهر، مباحثی شدیدا ضد زنانه اند- اگر چه فکر می کنند که خیلی هم « فمینیست» هستند. هروقت یاد این بحث های انحرافی می افتم بلافاصله زندان ابوغریب در نظرم مجسم می شود و رسوائی امریکائی ها در شکنجه عراقی ها. به اسنادش نگاه کن، اغلب مسئولان و حتی تعدادی از شکنجه گران، زن بودند. می خواهم این نکته را گفته باشم که این جور مسایل، متاسفانه زن و مرد ندارد بیخودی بندگان خدا را پی نخود سیاه نفرستیم. داشتم فکر می کردم مگر شما چه می گفتید وچه می خواستید که این گونه ریختند وهرکس را که توانستند کتک زدند و به آنها بی حرمتی کردند! گفتید ما می خواهیم قوانین ضدزن لغو شوند. خوب مگر می شود کسی آدم باشد و خواهان لغو این قوانین نباشد! خودت هم می دانی بارها و بارها در نامه هایم به تو نوشتم، برخلاف برداشتی که بعضی از مردان دارند، این وظیفه مردان است که به خاطر آزادی خودشان خواهان لغو این تبعیض ها و نابرابری ها باشند نه این که، چون « روشنفکرند» و« مدرن» بخواهند به زنان « کمک» کنند. آزادی در یک جامعه، بر خلاف برداشت این دوستان، حاصل جمع اجزا نیست. یعنی می خواهم بگویم که آزادی یا هست و یا نیست. حد وسط نداریم. وقتی برعلیه 50 درصد ساکنان یک جامعه تبعیض و نابرابری وجود داشته باشد، آن جامعه عهد دقیانوسی است و نه آزادی را می شناسد و نه برابری را. نکته آن است که وقتی نابرابری و تبعیض در ذهنیت اجتماعی یک جامعه جا بیفتد، فقط شکل بروزش فرق می کند و عملا همه جامعه را در بر می گیرد. دنباله همین باور به تبعیض ونابرابری است که در جای دیگر به صورت « وزارت فرهنگ و هنر» زمان شاه و یا « ارشاد» کنونی در می آید که عده ای ابله و زبان نفهم در آن نشسته و فکر می کنند من و تو حق نداریم این یا آن را بخوانیم و یا این یا آن فیلم را ببینیم در حالی که خودشان دیده و خوانده اند! ( همگانی شدن تبعیض را می بینی). البته این تبعیض به اشکال گوناگونی در می آید که دیگر سرت را به درد نمی آورم. تازه شنیده ام که حداقل برای دو تا از دوستان « اتهام» « اقدام برعلیه امنیت ملی» هم تراشیده اند! می دانم هنوز تن و جانت درد می کند و احتمالا هم خواهی گفت که کنار گود نشسته ام و می گویم لنگ اش کن که اگر هم بگوئی می فهمم، ولی پوشالی بودن این حاکمیت را با همه عربده کشیدن هایش می بینی! این دیگر چه امنیتی است که با تظاهرات ایستاده و صلح آمیز به مخاطره بیفتد!
خودت هم می دانی که دلم و جانم پیش تو و دوستان دیگر است. شرمنده ام که با شما نیستم ولی دلم با شماست. حوصله کردی باز هم بنویس.

Sunday, June 25, 2006

ما و فوتبال

لاالله الا الله
عجب گیری افتاده ایم! نمی دانم مباحث مربوط به فوتبال را در نشریات داخلی دنبال می کنید یا نه؟ دادکان به محض ورود به ایران بوسیله علی آبادی رئیس سازمان تربیت بدنی از کار برکنارشده است. حالا روشن شده است که یک، این کار دولت فخیمه غیر قانونی است و بعید نیست به محرومیت ایران از شرکت در بازی های بین المللی منجر بشود. دو، از این هم جالب تر ادعای دادکان در روزنامه آفتاب یزد است که مدعی شد، وقتی می خواستند در سوئیس اردو بزنند، آقای علی آبادی اصرار داشت که این اردو در اردبیل بر گزارشود وبعد، وقتی داشتند با چند تیم اروپائی برای برگزاری بازی های دوستانه مذاکره می کردند، آقای علی آبادی قرارا علاقه داشت که این بازی های دوستانه با تیم برازجان برگزار شود!
من که نمی دانم کی راست می گویدو کی دورغ! ولی من یکی مطمئن ام اگر با تیم برازجان بازی می کردیم، حتما آقای علی دائی باز هم گل می زد و افتخارات بیشتری برای تیم ملی کسب می کرد. راستی شما چی فکر می کنید؟