وب نوشت های یک آدم شکاک

Saturday, May 28, 2005

با سنگ پا، اعلام همبستگی کنیم:

رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام- آقای هاشمی رفسنجانی، در پاسخ به سوال ديگري در مورد وضعيت خانوادگي خود اظهار داشت:
«پيش از انقلاب جزو طلبه‌هاي متمكن بودم و با پيروزي انقلاب بخشي از دارايي خود را به تدريج براي زندگي خود و فرزندان و براي -انقلاب خرج كردم. اكنون فقط يك قطعه زمين در قم دارم و در تهران ملكي و خانه‌اي از خودم ندارم. البته قبل و بعد از مسئوليتم ليست دارايي‌هايم را به قوه قضائيه ارايه كرده‌ام». به نقل از خبرگزاری فارس

Tuesday, May 24, 2005

یک نامه تلگرافی به آقای دکتر معین

جناب آقای دکتر معین- نامزد « رد صلاحیت شده» انتخابات ریاست جمهوری
با عرض سلام مطابق تازه ترین خبرهای رسیده با پمپاژ رئیس مجلس هفتم و نامه ای که به رهبری نظام نوشته اند قرار شده است که در باره رد « صلاحیت» شما تجدید نظر بشود. در یک سطح شخصی البته با شما موافقم که این رد صلاحیت سلیقه ای و فاقد وجاهت قانونی است و طبیعتا من هم به عنوان یک ایرانی به آن اعتراض دارم. در عین حال، در یک سطح کلی تر، از شورای نگهبان رسما تشکر می کنم که با عدم تائید « صلاحیت» شما این معضل بزرگ اصلاح طلبان داخلی را حل کردند که از این امامزاده جمهوری اسلامی انتظار معجزه داشتن خطاست. مشکل در ایران ساختار سیاسی قرون وسطائی آن است و تا زمانی که رفراندمی برای تغییر قانون اساسی صورت نگیرد، کار زیادی نمی شود کرد. آقای خاتمی که با رای قابل توجهی به این مقام انتخاب شدند و حتی اکثریت مجلس ششم هم با ایشان همراه بودند در نتیجه همین ساختار قرون وسطائی کاری از پیش نبردند. شما که درصورت موفقیت د راین انتخابات، تازه مجلس هفتم را در پیش رو دارید که با پمپاژ شورای نگهبان شکل گرفته است و با هرچه هائی که بوئی از اصلاح طلبی بدهد موافقت ندارد.
حالا که با پمپاژ آقای حداد عادل به بیت رهبری، قرار است صلاحیت شما تائید شود، به عنوان یک ایرانی از شما استدعا می کنم که نام نیکی از خود به یادگار بگذارید و رسما اعلام کنید که این پمپاژ را قبول ندارید و به همین خاطر، در این بالماسکه انتخاباتی بیش از این شرکت نمی کنید. خوف آن دارم که کل این برنامه نشانه توطئه ای بوده باشد که باز یک باردیگر مردم را به پای صندوق رای بکشانندتا یک تدارکچی تازه انتخاب کرده و در پشت پرده، به بردن ها و کشتن ها ادامه بدهند.رد صلاحیت و بعد، تائید صلاحیت شما می تواند بخشی از این توطئه باشد.
هشدار می دهم آقای دکتر معین، در این دام نیفتید.بد نامی و نکبت اش به شما برای همیشه خواهد ماند.

Monday, May 23, 2005

باز هم در باره این شورای نکبتی نگهبان

آقا/ خانم: شوخی نیست. یک شورای نکبتی نگهبان داریم که نه فقط در دنیا سابقه ندارد بلکه در تاریخ خودما، که ازاین جور زائده ها زیاد داشتیم هم بی سابقه است. از جمله کسانی که صلاحیت شان تائید نشد آقای زواره ای است که تا پایان تیرماه 1383 عضو این شورای نکبتی و قائم مقام دبیر آن بوده است . خودش سئوال خوبی مطرح کرده که برای 8 سال صلاحیت داشت که در باره صلاحیت نامزدها تصمیم گیری بکند و حالا در کمتر از یک سال گذشته، وضع طوری شده که خودش برای نامزد شدن صلاحیت ندارد...!!!
واقعا که! حالا شما به آقای امیراحمدی بگین.... مرد حسابی تو دیگر در کدام سیاره زندگی می کنی که از مرکز استکبار جهانی برای این انتخابات نامزد می شوی!!
به قول معروف پیدا کنید پرتقال فروش را...

Tuesday, May 10, 2005

خداراشکر! به جمهوری عوضی اسلامی بدهکار هم شده ایم!!

سردار رضائی که نمی دانم بطور رسمی خودش را برای انتخابات نامزد کرده یا هنوز منتظر است به نقل از سایت خبرگزاری فارس گفته است: «رضايي در خصوص سخنان سخنگوي ستاد خود كه گفته بود در دولت رضايي زنداني سياسي نخواهد بود، اظهار داشت: ما اجازه نخواهيم داد عده‌اي خود را از انظار پنهان كرده و مظلوم نمايي كنند بلكه هر كس حرفي دارد بايد اين حرف را در معرض قضاوت افكار عمومي قرار دهد تا راي و نظر او به چالش كشيده شود و محروم بودن از تريبون براي بيان نظراتش را مورد سوء استفاده قرار ندهد» حضرت سرداری: والله دروغ چرا تا قبر فقط چارقدم بیشتر راه نیست. من دیگران را نمی دانم- یعنی می دانم ولی نمی گم- ولی من خودم را از هیچ کس غیر از سربازان گمنام امام زمان « پنهان» نمی کنم و اتفاقا هیچ هم مظلوم نمائی ندارم. از محروم بودن از تریبون هم، اگر منظورتان صدا وسیما ست که من یکی ترجیح می دهم که از آن مجموعه دروغ و ریا تا زمانی که به این صورت اداره می شود، « محروم» باشم. ولی شما را به هرچه که اعتقاد دارید به این سئوال ساده جواب بدهید:
این همه وعده ها به جای خود و خیلی از جنایت ها در این 26 سال به جای خود، در همین سه چهارسال گذشته چه تعداد روزنامه را بسته اند و چه تعداد روزنامه نگار ووبلاگ نویس را به زندان افکنده و شکنجه کرده اند. تو اگر به واقع به آن چه که می گوئی اعتقاد داری وجسارتا دروغ نمی گوئی در این مدت در کدام جهنمی بوده ای که به هیچ کدام کوچکترین اعتراضی نکرده ای؟ حالا هم که داری برای رنگ کردن قورباغه و قالب کردن اش به جای قناری به مردم از این حرف ها می زنی، رویت می شود که این گونه طلبکارانه سخن می گوئی؟
در قاموس شما آیا چیزی به نام « شرم» بلکه جناب سردار...ش.ر.م. آیا وجود ندارد؟.

Sunday, May 08, 2005

جمهوری اسلامی، نع، حمهوری عوضی اسلامی:


وقتی برای اولین در یک نوشته از عبارت « جمهوری عوضی اسلامی» استفاده کردم چند تنی ازدوستانم به من خرده گرفتند که دارم شوخی را با جدی قاطی می کنم و به قول یکی از این دوستان، « انتقاد به جا» از این حاکمیت با این شوخی من، « شهید» می شود. در حالی که من نه با کسی شوخی داشتم و نه در زندگی آزارم به یک مورچه می رسد تا چه رسد به این که بخواهم کسی یا چیزی را « شهید» کنم! من به جد اعتقاد دارم آن چه که داریم یک « جمهوری عوضی» است حالا پسوند « اسلامی» را یدک می کشد خوب بکشد. این پسوند می توانست به راحتی « دموکراتیک» هم باشد. مثلا مجسم کنید این معجونی که در کره شمالی بر سر کاراست خود را « جمهوری دموکراتیک» می نامد. آن هم یک جمهوری عوضی است مثل خودمان و شاید به همین خاطر هم هست که براساس کبوتر با کبوتر، باز با باز، روابط این دو جمهوری عوضی این همه حسنه است.
باری از مطلب دور نشویم. داشتم می گفتم که من با کسی شوخی ندارم و خیلی هم جدی فکر می کنم که هیچ چیز بهتر از جمهوری عوضی مطلب را نمی رساند. ممکن است شما بگوئید، مطلب، کدام مطلب؟
اجازه بدهید بدون پرده پوشی با هم دیگر حرف بزنیم. شما هیچ کشوری را می شناسید که در آن جنگ داخلی و بکش بکش نباشد ولی دولت در دولت در دولت داشته باشد! مجسم کنید:
1-ولایت فقیه با همه اعوان و انصارش که برای خودش مشاور بین الملل و نماینده در همه چیز وهمه جا هم دارد. می خواهد در دانشگاه باشد یا در کارخانه- البته دقت دارید که منظورم ماموران کن ونپرس حراست نیستند. من مشخصا از «نمایندگان مقام رهبری» حرف می زنم. در کنارش، درهر ده کوره و شهری هم هر مسجدی یک امام جمعه دارد که آن هم معمولا از سوی مقام رهبری منصوب می شود و این شبکه گسترده امامان جمعه، اگرچه باید در باره مسایل دینی حرف و حدیث بگویند ولی از همه چیز و همه کس حرف می زنند. و هم همان گونه که مدتی پیش در جریان نماینده خبرگان رهبری در آذربایجان روشن شد برای خودشان حکومتی دارند دردرون همین جمهوری عوضی و فتوا می دهند و باج می گیرند و سین وجین می کنند و باقی قضایا.
2- در کنار ولایت فقیه، شورای نگهبان را داریم که 6 آخوند کهن سال در آن عملا همه کاره اند. از رئیس جمهور بگیر تا نامزد شورای شهر ابرقو و فیروزکوه باید از محک این « شورا» بگذرند و این شورا هم همان طور که مدتی پیش جنتی در پاسخ یکی از اعضای قوه قضائیه نوشت، عملا بالاتر از قانون است و به هیچ کس، لابد غیر از امام دوازدهم آنهم از طریق مو بایل آقای مشکینی- پاسخگو نیست. البته نهاد جداگانه ای به نام مجلس داریم ولی اگر این « شورا» لوایج تصویب شده مجلس را « تصویب» نکند، مجلس نشینان ول معطل اند و به قول معروف، آبروی خویش می برند و زحمت بیشتر مردم می دارند. نمونه هم اگر بخواهید به مجلس ششم بنگرید.
- شورای مصلحت نظام: که فعلا در تیول آقای رفسنجانی است و قرارا به این خاطر درست شد که وقتی اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان بالا می گیرد این شورا، به « مصلحت» نظام پادرمیانی کند و مسایل را حل کند. الان البته شورای نگهبان، کار را ساده کرده است. نمی گذارد مجلسی تشکیل شود که از این شکرها بخورد. با این حساب، شورای مصلحت نظام دیگر چه کاره است نمی دانم. البته برای خویش، وظایف دیگری هم تراشیدند، از جمله قانون نویسی و به ویژه تفسیر مواد قانون اساسی وغیره، و فعلا هستند و مشغول رتق و فتق امور.
- در کنار این البته، قوه مجریه راداریم که در 8 سال گذشته در دست جناب خاتمی بوده است. لبخند زیاد تحویل مردم داد و حرفهای قشنگ هم زیاد زده است. ولی با همه این ها، هنوز نه جان آدم در این آباد شده امن است و نه مال آدم و نه می شود حرف زد و یا چیزی نوشت بدون این که حیوانات فضول حراست و ساواما در کارت فضولی نکنند. ای کاش فقط فضولی می کردند ومی گذاشتند کارت را انجام بدهی. هنوز هم مثل زمان ناصرالدین شاه، هرکس را که بخواهند می گیرند و به هر جرمی هم که بخواهند متهم می کنند. زندان و شکنجه و از زندگی ساقط کردن، به صورت عادت ثانوی این جمهوری عوضی در آمده است. اگرچه در خیلی از زمینه ها، از دیگر کشورها عقب مانده ایم ومتاسفانه عقب تر هم می رویم ولی از نظر شماره روزنامه نگاران زندانی و روزنامه های تعطیل شده در جهان به مقام اول رسیده و مدال طلا گرفته ایم.
- دلیل دیگر عوضی بودن این جمهوری هم این است که چپ و راست خلق خدا را می گیرند و به زندان می اندازند که « تشویش» اذهان عمومی کرده اند. حالا شما بیائید و متن مصاحبه رئیس قوه قضائیه- آقای هاشمی شاهرودی- را درسایت ها بخوانید ببینید از عملکرد این قوه چه تصویر وحشتناکی به دست می دهد. اگر من و شما یک صدم این حرفها را زده بودیم، به قول معروف، چوب توی آستین ما می کردند و آقای مرتضوی آن قدر با پاشنه کفش اش به گیج گاه ما می کوبید که خون استفراغ کنیم. ولی ایشان، از شکنجه، پرونده سازی، اهانت به مردم و خیلی چیزهای دیگر می گوید. تازه بر خلاف مصاحبه معمول مقامات حکومتی، خیلی هم صریح و بی پرده حرف می زند. یا چرا راه دور می روید. به سخنان این عده کثیر که برای مقام شامخ ریاست جمهوری نامزد شده اند توجه کنید تا صحت این عرایض من بر شما روشن شود. این جا هم اگر من و شما از این حرفها بزنیم حسابمان با کرام الکاتبین است. اگر یکی در این نطق ها دقیق شود، به زبان بی زبانی از این جمهوری عوضی اسلامی هیچ چیز باقی نگذاشته اند. آن یکی که استعفاء می دهد می گوید، « به شما توصيه مي‌کنم به کساني که در 16 سال گذشته در مسند قوه مجريه نسبت به معيشت مردم و تقويت اخلاق و دين دغدغه نداشتند و با سياست هاي غلط به کشور ضربه زده اند، راي ندهيد.». روشن است که منظور این نامزد ناکام ریاست جمهوری خاتمی نیست چون او نمی تواند در این انتخابات شرکت بکند و آن وقت همین را مقایسه بکنید با بلائی که به سر مهندس سحابی آورده بودند و راست و دروغ، گردن دوستانی که در این باره نوشته بودند. آن بیچاره این طوری حرف نزده بود ولی آن قدر شکنجه اش کردند که تا مدتها نمی توانست درست و حسابی حرف بزند. آن یکی دیگر می گوید این مملکت را دریابید، اقتصاد و آموزش وپرورش اش آآ « به حال خود رها شده است» و از « بحران مدیریت اقتصاد» سخن می گوید. یکی دیگر، زعما را متهم می کند که « حقانیت اسلام» را به پرسش گرفته اند چون اگر نگرفته بودند، برنامه های « صندوق بین المللی پول» را درایران پیاده نمی کردند و بالاخره، آن یکی دیگر، سرتاپای این نظام وجامعه را به فساد آلوده می بیندو وعده « پاکسازی» می دهد.
سرتان را بیشتر از این به درد نیاورم. من به این دلایل و دلایل عدیده دیگر، هم چنان فکر می کنم که بهتر است از « جمهوری عوضی اسلامی» حرف بزنیم.
راستی شما، چی فکر می کنید؟

Saturday, May 07, 2005

واقعی ترین جوک هفته!

«وزير اطلاعات: حق نداريم سخنرانى افراد را ممنوع كنيم
شرق، 17 ارديبهشت ۱۳۸۴

Tuesday, May 03, 2005

آقای حداد عادل و انتخابات درایران!

آقای حداد عادل رئیس مجلس هفتم « تعبیر» بسیار زیبائی به کار برده است:
حداد عادل: با انصراف توكلي، آثار دود سفيد ديده مي‌شود»«
هر آن کسی که باید بداند می داند که انتخاب پاپ هر چه باشد انتخابات به معنانی امروزین آن نیست. شماری اسقف های عهد دقیانوسی می نشینند و از میان خودشان، یکی را به مقام « پاپی» می رسانند! آیا منظور آقای عادل شورای نکبتی نگهبان است که تفاوت اش با این جمع اسقف ها این است که تعدادشان کمتر است!.
از سوی دیگر، وقتی آقای حداد عادل از چیزی شبیه به انتخاب پاپ د رایران سخن می گوید من نمی دانم مدافعان دو آتشه این انتخابات دیگر از جان ما چه می خواهند؟

Sunday, May 01, 2005

پای صحبت سردار قالیباف

حتی اگر نمایش انتخاباتی در ایران فقط برای نمایش باشد و نه هیچ چیز دیگر، با این وجود اگر اندکی در نطق ها و خطابه های نامزدهای احتمالی ریاست جمهوری دقیق شوید، نکات زیادی برای تان روشن می شود. قبل از ادامه اما بگویم وقتی از روشن شدن نکات می گویم منظورم این است که شماری از کسانی که بدشان نمی آید، در عالی ترین مقام اجرائی این مملکت قرار بگیرند در این صحبت ها به نکاتی اشاره می کنند قاعدتا نباید از سوی این جماعت مطرح شود. برای مثال در نظر بگیرید گوشه های از سخن رانی سردار قالیباف را در مشهد که می گوید، «بعنوان فردي كه از سال 55 فعاليت سياسي مي‌كرده‌ام، احساس مي‌كنم كه امروز به جايي رسيده‌ايم كه در برخي موضوعات به بن‌بست خورده‌ايم». در ادامه آن می گوید که «بسياري از پديده منفي اقتصادي، اجتماعي و سياسي امروز، در خور فرهنگ و شان مردم ما نيست».
خوب اگر من و شما از این حرفها بزنیم به اتهام تشویش اذهان عمومی آقای قاضی مرتضوی دستور جلب مارا صادر خواهد کرد ولی سردار قالیباف می گوید و هیچ چیز هم اتفاق نمی افتد که اتفاقا خوب هم هست.
اگرچه ایشان از این پدیده ها نمونه نمی دهند ولی اجازه بدهید بنده که اختیار زندگی خودم هم دست خودم نیست و اصلا هم خیال ندارم برای هیچ پست و مقامی نامزد بشوم- همان یک باری که در زندگی ام با یکی نامزد شدم برای هفت پشتم هم کافی است- از این پدیده هائی که در خور فرهنگ و شان مردم ما نیست نمونه بدهم:

- ملتی که آن همه قربانی می دهد تا از شر استبداد مطلقه سلطنت خلاص شود، نباید این گونه گرفتار سلطنت مطلقه فقها باشد و همان قدرت مطلقه به صورت اختیارات ولایت فقیه یا رهبر انقلاب در دست آقای خامنه ای باقی بماند.

- این که 6 روحانی کهن سال که نه از دنیای امروز چیزی می دانند و نه از دنیای فردا، عملا کنترل همه ارکان های مملکتی را تمام و کمال در دست داشته باشند. هم « تائید صلاحیت» هر کسی که قرار است در این مملکت به مقامی برسد- ریاست جمهوری یا ووکالت و یا حتی نمایندگی در همان مجلس فکسنی خبرگان درد ست اینهاست و هم این که چه لایجه از مجلس گذشته ای در این مملکت به صورت قانون در می آید.

- درعرصه های فرهنگی، این صداو سیمائی که در وجوه عمده دروغ تحویل بیندگان داده و برای مردم پرونده سازی می کند درخور فرهنگ و شان مردم ما نیست.

- قوه قضائیه و تعطیل فله ای مطبوعات، رکوردداری در شماره روزنامه نگاران زندانی هیچ کدام در خور فرهنگ و شان مردم ما نیست.

- هم جنایت تابستان 1367 و هم جنایات سالهای اولیه جمهوری اسلامی و هم بگیر و ببند هائی که هم چنان ادامه دارند- از ربودن و قتل دگراندیشان دیگر چیزی نمی گویم- هیچ کدام درخور فرهنگ و شان مردم ما نیست.

ایشان در بخش دیگری ازسخن رانی خویش در مشهد می گوید که : «تعارف در عرصه مسئوليت بسيار ناپسند است، مثلا زماني حزب درست مي‌كنيم، بعد مي‌گوييم كه بدنبال قدرت نيستيم يا كانديداي رياست جمهوري مي‌شويم و مي‌گوييم تكليف است، پس چطور زماني كه بايد در مديريت خود برخوردي قاطع با نورچشمي‌ها بكنيم، حرفي از تكليف به ميان نمي‌آيد؟»
حرف درستی است ولی حالا که صحبت از « تکلیف» می شود، نمی دانم چرا « تکالیف» دیگر به یاد سردار نمی آید:

- وقتی بربرها و مغول ها به کوی دانشگاه حمله می کنند، آیا آقای قالیباف و و دیگران که مانند ایشان که از همان سالهای دور درگیر فعالیت های سیاسی بودند، تکلیفی نداشتند؟

- وقتی بربرها و مغول به خوابگاه طرشت یورش بردند و کردند آن چه که حق نداشتند بکنند، آیا آقای قالیباف و دیگران تکلیفی نداشتند؟

- وقتی مختاری، پوینده، مجید شریف، غفور حسینی، داریوش فروهر، پروانه اسکندری ( فروهر)، سعیدی سیرجانی، پیروز دوانی، برازنده، تفضلی و،و، را کشتند آیا آقای قالیباف و دیگران تکلیفی نداشتند؟

پای صحبت سرداردکتر مهندس رضائی

به گفته آقای رضائی در استان فارس، « امير المومنين سال چهارم همه را خواست و به همه گفت كه آيا در كشور من يك فقير مي‌بينيد.همه گفتند كه نه. فقر در اين 4 سال از بين رفت. چرا در ايران بايد فقر باشد؟»
البته دقت دارید که پرسش آخر، نه پرسش امیرالمومنین بلکه پرسش آقای رضائی است ولی پاسخ اش روشن است.
اختیاردارید تیمسار... ایران و فقر!!! در ایران اسلامی نه از فقر خبری هست و نه از تن فروشی و نه از اعتیاد.... و نه از دلمردگی و نه ازفساد....به جان شما دروغ عرض نمی کنم. مگر می شود روحانیت محترم جامعه ای را بگرداند و در آن جامعه از این خبرهاباشد؟ اگر هم چیزی باشد بدون تردید گناه اش به گردن شاه اسماعیل سامانی است که نتوانست به این مملکت سروسامانی بدهد.
درضمن من نمی دانم منبع اطلاعاتی شما آقای سردار کیست که به شما اخبار نادرست می دهند مثلا دقت کنید در جای دیگر گفته اید « اول اینکه اقتصاد ایران متکی به یک اقتصاد زیر زمینی است یعنی نفت را از زیر زمین استخراج می کند و می فروشد.» والله این جا خلاف به عرض شما رسانده اند. اقتصاد ایران زیززمینی هست ولی نه به این دلیل.... بلکه به این خاطر زیر زمینی است که وقتی اخوی دوست و همرزم شما در سپاه، رکورد اختلاس را درتاریخ می شکند، به جای این که به او جایزه بدهند برای مدت کوتاهی او را به زندان می فرستند! منظورم را که می فهمید! از آن گذشته، وقتی سر وکله آقا شهرام پیدامی شود همه مقامات- اصول گرا و بی اصول، اصلاح طلب و اصلاح ناپذیر- برای دریافت حق بوق خویش از ایشان صف می کشند.... [ یادتان نیست سردار!]. من این جا رسما از آقا شهرام گله می کنم که چرا اپوزیسیون خارج از کشور را از قلم انداخت... مگر این ها دل ندارند!
یا آقازاده ای که چون می شناسید خجالت نمی دهم، با نروژ قرار داد می بندد ورشوه می دهدو رشوه می گیرد، گند کار هم در می آیدولی، آبی از آب تکان نمی خورد. به عوض در این اقتصاد « اسلامی» شما، دست یک دله دزدی که برای سیر کردن شکم خود و خانواده اش دست به سرقت می زند، را قطع می کنند. این اقتصاد به این دلیل زیرزمینی است که مسلمانان نامحترم گوشت فاسد وارد کرده و شماری را مسموم کردندولی مجازاتی ندیدند.
به خاطر آن همه اسکله قاچاقی که هست و خودشما هم می دانید به چه کسانی تعلق دارد و چه نیروهائی مسئول اند ولی برای توقف آن کاری صورت نمی دهید.... بله سردار... اقتصاد ایران زیرزمینی است ولی نه به دلایلی که می فرمائید.... البته از حیف و میل هائی که در بخش نفت می شود دیگر چیزی نمی گویم.... شما که کارشناس اقتصادی هم هستید، چگونه نمی دانید که اقتصاد ایران به این دلیل زیرزمینی است که به همت شما و دیگر مسئولان این جمهوری عوضی، هم مافیای سیمان داریم و هم مافیای فولاد وهم مافیای خیلی چیزهای دیگر ولی انصاف هم چیزی است به احتمال زیاد هیچ کدام از اعضای این باندها ایتالیائی ها حرف نمی زنندو در همه عمرشان هم در سیسیل یا در ناپل نبودند.....