«چپ» فئودال (2)
چپ فئودال دشمن سرسخت فئودالیسم است و حاضر است ساعتها برایت از مضار فئودالیسم سخن بگوید. فعلا به این کارندارم که برخوردش به مرحله بندی تکامل تاریخی و به فئودالیسم بی شباهت به اعتقاد طلبه حزب الله به پیدایش بشر از رحم حضرت حوا و ظهور اجتناب ناپذیر مهدی موعود نیست. البته، « مهدی موعود» چپ فئودال، فراروئیدن « اجتناب ناپذیر» جامعه کمونیستی ازبطن سرمایه داری است. با این همه، برای چپ فئودال، انسان نه فاعل تاریخ که مفعول تاریخ است. این بی اعتقادی به فعلیت و فاعلیت انسان در برخوردش به تاریخ متجلی می گردد.
با این همه، شیوه برخورد چپ فئودال به دیگران و به ویژه نسبت به دگر اندیشان تقارب عجیبی با اعتقاد به امتیازات شخصی و تمایزان فردی در دوران فئودالیسم دارد. امتیاز مشخص چپ فئودال، حقیقت گوئی محض او و خلاف اندیشی مطلق دگر اندیشان است. او آماده است تا برای اثبات « حقانیت» خویش، حتی خورشید را درزندان شب اسیر کند. تا موقعی که مثل خودش اندیشه می کنی و اعتقادات مشابه داری عزیزی ورفیقی و حتی حاضر است به سرت قسم بخورد. وای به روزگارت اگر مخالف خوانی را شروع بکنی. در ابتدای امر، برخورد چپ فئودال به تو به نحوی است که انگار تو خود هم نمی دانی چه می گوئی. همه ی شاخک های ارتباطی او با تو قطع می شود. هرچه بگوئی اووارونه می فهمد ووارونه تر تفسیر می کند. در مرحله اول تو « مسئله دار» می شوی که باید با تو مدارابشود. اگر به سر« عقل» آمدی که چپ فئودال بادی به غبغب می اندازد که « من همیشه می دانستم رفیق نسبت به مسایل برخوردی اصولی دارد». ولی اگر نیامدی، که دیگر خونت پای خود تست. بسته به این که تا کجا پیش رفته باشی از « لیبرال بختیاری» گرفته تا « غرب گرا»، و « طرفدار سلطه غرب» ( مخصوصا اگربوروکراسی اشتراکی را نخواهی) ممکن است به تو بچسبد. تردیدی وجود ندارد که از دیدگاه یک چپ فئودال، چپ نیستی. مگر می توان با چپ فئودال مخالفت کرد و با این وصف چپ بود! البته توئی که به چپ فئودال ایراد می گیری « مرتجعی»، واضح تر از آن است که دلیلی هم بخواهد!!
برای چپ فئودال، حقیقت که مشخص است با مختصات ذهن خود او مشخص می شود و به همین دلیل، خارج از ذهن او حقیقتی وجود ندارد. و نظر به این که مختصات ذهنی دائما در تغییر و دگرگونی اند، حقیقت مشخص هم فقط می تواند در ارتباط با نوسانات ذهنی چپ فئودال تعریف شود. به این ترتیب، دمدمی مزاجی سیاسی، یا ساده تر گفته باشم، شارلاتانیسم سیاسی واقعیت پیدا می کند.
برجسته ترین خصلت چپ فئودال با ادعاهایش در باره آزادی عقیده و دموکراسی مشخص می شود. ابتدا به ساکن در همه طول وعرض تاریخ دموکرات تر از خود سراغ ندارد. ابعاد دموکراسی چپ فئودال باعرض وطول خودش مشخص می شود. هر چه را که درک نکند یا نخواهد درک کند فریب وریا می داندو یا با یک پسوندو یا پیشوند ناپسند مطرود و مردود می شمارد. اگر پوسته دیرشکن این تظاهرات دموکرات منشانه را بشکافی، اعتقاد به محدود کردن آزادی ها و کوشش برای دهن بند دوزی که تئوریزه شده است سربیرون می زند. اگرچپ فئودال وابسته به یک سازمان سیاسی باشد، « منافع سازمانی» و اگر پیوسته به یکی از این چند « حزب» ساخت فرنگ باشد، « منافع حزبی» و بطور کلی « وحدت ایدئولوژیک» پایه های سخت جان اعتقادات ریشه دار او بر علیه آزادی عقیده هستند. « وحدت ایدئولوژیک» ضرورتا بد نیست ولی آن چه که وحدت ایدئولوژیک نامیده می شود قبل از آن نتیجه مبارزه عقاید متضاد باشد، دست به نقد حی وحاضر است و باید بدون سئوال وجواب پذیرفته شود. واین چنین « وحدتی» نمی تواند شکننده نباشد. این جا هم نقطه مشترک چپ فئودال با طلبه حوزه علمیه مشخص می گردد. هر دو به « وحدت کلمه» می رسند، منتها بر سر کلمات مختلفی خواستار « وحدت» اند.
نشریات این جریانات چپ فئودال را بخوانید. از زمان خلقت آدم تا کنون یک دست بوده اند ووحدت ایدئولوژیک داشته اند. ارگان سازمانی یا حزبی هم کوشیده و می کوشد تا نقطه نظرات حزبی وسازمان را انتشار بیرونی بدهد که خلق الله هم بی نصیب نمانند. اگر کسی فقط به این نوشته ها اکتفا کند گمان خواهد کرد که این سازمانها و احزاب به سرسختی یک صخره ایستاده اند و با صلابت امواج خشمناک دریا موانع را از سر راه رفع کرده و می کنند. ای کاش این تظاهر بیرونی اندک ریشه ای در درون سازمان یا حزب هم داشت. هفته و ماهی نیست که از انشعاب خبری نباشد و این جریانات پاره وهزارپاره نشوند. « رفیقان» و « همسنگران» چند لحظه پیش چنان دشنامهائی به یک دیگر می دهند که هیچ چارواداری خسته ای به یابوهای زبان نفهم خود نمی دهد. ( اسم این فحش نامه ها هم معمولا مبارزه ایدئولوژیک علنی است). به همین تجربه خود ما در چند سال گذشته بنگرید. این همه گروه و سازمان و ریز و درشت پاره پاره شدند.آیا حتی برای یک بار هم شد که این جدائی ها بدون فحاشی ، تهمت و افتراء و رسوا نامه نویسی صورت گرفته باشد؟ فراموش نکنیم همه این فحاشان حرفه ای خود را پرچمدار و قهرمان دموکراسی هم می دانند! آیا هنوز هم باید تردید کنیم که دموکراسی اینان در مضمون تفاوتی با دیکتاتوری طلبه حوزه علمیه ندارد! تو با طلبه حوزه علمیه « وحدت کلمه » داشته باش هیچ جرم و جنایتی نیست که کلاه شرعی نداشته باشد. همانند او بیاندیش، همه منابر ومساجد و دیگر امکانات تبلیغاتی با آزادی تمام در اختیارتو خواهد بود. تو « برادر» و « خواهر» می شوی و می توانی در حالی که دیگران را با دنیای دروغین می فریبی خودت با آزادی تمام، دو دستی به ماتحت دنیای راستین بچسبی. دعای خیر طلبه – طلبه دموکرات منش وکراواتی هم داریم- هم پشت وپناهت خواهد بود و همین دعاها برای آرامش روح تو در آن دنیای دروغین کفایت می کند.
ولی چپ فئودال، می کوشد خونسردی اش را حفظ کند. اولین قدم را برای حفظ تشکیلات، با اخراج دگراندیشان بر می دارد. برای مدتی، دگر اندیشان – مخصوصا اگر در مقامات بالای سازمانی باشند- معمار ومسبب هم شکست ها و ناکامی ها می شوند. هم سان اندیشان درجات تحتانی سازمان ترفیع سازمانی می گیرند و جدل برای یک دوره کوتاه مدت تمام می شود تا روز از نو، روزی از نو. شکاف مجدد ظاهر شود. نشریات حزبی و سازمانی با وجودی که به دگراندیشان می تازد ولی به آنها امکان دفاع نمی دهد و این حداعلای خدمت چپ فئودال به مقوله دموکراسی درایران است.
وجه مشترک دیگر چپ فئودال با طلبه حوزه علمیه در برخوردشان به هنر خود را نشان می دهد. ولی اجازه بدهید در فرصت دیگری به آن بپردازم.