وب نوشت های یک آدم شکاک

Tuesday, August 23, 2005

راست فئودال


روایت « چپ» فئودال را به اختصار وارسیدم. حالا برسم و چند کلمه ای در باره راست فئودال بگویم. از خوش اقبالی من یا بد اقبالی عمومی ما، تا دلتان بخواهد در میان خودمان راست فئودال داریم. منظورم از راست فئودال هم آن جماعتی هستند که گمان می کنند، دارای امتیازات ویژه ای هستند. اگر اندکی ژست علمی بگیرم، کسانی را می گویم که فکر می کنند ژن شان با دیگران فرق می کند و به همین حاطر، حق وحقوقی دارند که شامل هیچ کس دیگر نمی شود و فقط مختص آنان است.
این حق وحقوق نامحدود به شکل وصورت های گوناگون خود را نشان می دهد. نمونه بدهم. این جماعت می توانند ونه فقط « حق» که « صلاحیت» دارند در باره هر چیز و همه چیز نظر بدهند، بلکه، در خصوص هر آن چه که نظر بدهند، به استدلال و هم خوانی درونی آن چه که می گویند کار ندارند. « فتوائی» است که صادر می کنند و البته که اجرای « فتوا» برای مقلدین آن « اجباری» است.
یکی از فتواهای تکراری این جماعت این است که اگر مارکسیسم پایش به ایران نمی رسید، ایران هم متجدد و مدرن می شد.
مستقیم وغیر مستقیم ادعا می کنند که:
- جوانان با خواندن نوشته های بی سر وته اندیشمندان چپ اندیش از راه راست منحرف شدند.
- سیاستمداران ایران اگرچه همیشه اندیشمندان چپ اندیش را به فلك می بستند، به زندان می انداختند ووقتی هم از رو نمی رفتند با ارایه دلایل غیر قابل انكار در دادگاههای صددرصد آزادو قانونی و بی طرف به اعدام محكوم می كردند یا آنهارا در حال فرار از زندان به گلوله می بستند و یا در روز روشن از خیابان ربوده به گردن شان طناب می انداختند، ولی، به واقع مجریان سیاست های متفکران چپ بودند.
- استبداد و دیكتاتوری، خشونت – از همه نوع اش- فقط زمانی وارد ایران شد كه چپ اندیشان این افكار واردائی و مضر را وارد ایران كرده بودند. والی شما نگاه كنید به تاریخ دراز دامن ایران، هم چشم دارید كه ببینید و یا بخوانیدو هم گوش دارید كه بشنوید.
آیا در همه آن سالهای دراز كوچكترین نشانه ای و سندی مبنی بر اعمال خشونت درایران وجود داشت؟
آیا هرگز درایران تا زمان ورود اندیشه انحرافی ماركسیسم ، استبداد ودیكتاتوری داشتیم؟
گوش كسی را بریده بودند؟
چشم كسی را درآورده بودند؟
كسی را گچ گرفته بودند؟
گردن زده بودند؟
دست بریده بودند؟
لب دوخته بودند؟
دم توپ گذاشته بودند؟
اخته كرده بودند؟
به جرم بابی بودن كشته بودند؟
پوست سرشان را در آورده در آن كاه ریخته بودند؟
از كله كسی مناره ساخته بودند؟
آیا در زمان انوشیروان عادل که رد و نشانه ای از چپ اندیشی نبود، دبیران آزادی كامل نداشتند هر چه دل تنگ شان می خواهد بگویند و خود شاه هم در صدر مجلس نمی نشست و به منتقدان مشت مشت اشرفی صله نمی داد؟ آیا دوات را بر سر دبیری كه حرف راست زده بود آن قدر می كوبیدند تا بمیرد؟ بعضی از اندیشمندان چپ اندیش برای این كه نام آن پادشاه عادل را لكه دار كنند افسانة سراپا جعلی مزدك را در آوردند آنهم با این اتهام بی اساس كه مزدك و یارانش را شاه در باغ نمی دانم كجا از سر در زمین كاشت!
پناه بر خدا!
واقعا كه این چپ ها چقدر دروغ می گویند!
یا درزمان شاه عباس كبیر، آیا سیاحان خارجی كه ازاصفهان، نصف جهان بازدید كردند در بارة امنیت جان و مال مردم و آزادی بیان و آزادی بی حد وحصراندیشه به وسیلة همگان كم داستان نوشته اند؟
اگر مارکسیست ها این ها را نخوانده بودند كه گناه از تاریخ ایران نیست و یا به راست فئودال چه ربطی دارد! این جا هم روایت جعلی چگیین ها را درست كردند و می گویند مخالفان شاه عباس را زنده زنده می خوردند. لا اله الاالله! ولی به واقع آن طور كه من به تازگی ارشاد شده ام، چگیین ها با مردم عادی كاری نداشتند بلكه قاتل جان مستبدین و زورگویان بودند. یعنی اگر كسی می خواست مزاحم آزادی مردم بشود سروكارش با چگیین ها بود و راست هم گفته بودند كه بااین جماعت، هر كه در افتاد، ور افتاد. این كه زنده زنده می خوردند یا اول كباب می كردند و بعد می خوردند تغییری در اصل مطلب نمی دهد.
تازه به من هم ربطی ندارد من الان چند سال است كه گیاه خوار شده ام.
یا چرا جای دور می رویم. در قرن نوزدهم كه به سن و سال خودم هم می خورد، یعنی در ایران در آن دوران كه هنوز چپ اندیشی به ادعای راست فئودال، موی دماغ تكامل جامعه نشده بود مگر كم پیشرفت كرده بود؟
از شكوفائی اقتصاد هر چه بگویم كم گفته ام. اسناد و مداركش هم هست و هر كس كه جنس اش مثل جنس چپ اندیش ها خراب نباشد می بیند. روزی نبود كه كارخانه ای در گوشه ای از مملكت افتتاح نشود. اقتصاد مملكت نه به نفت وابسته بود و نه به صنایع مونتاژ. صادرات غیر نفتی ایران رشك جهانیان بود. به همه جای عالم از چین تا اندلس، از هندوستان تا امریكا، تریاك، پنبه خام، تنباكوی اعلا، لواشك ( قیسی و هلو و سیب)، آلوخشكه، كشمش، رودة گوسفند، پشم بز، دنبلان آهو، كتیرا، زعفران، پوست گاو صادر می كردیم.
پیشرفت علم و دانش به جائی رسیده بود كه نه برای جنگیدن با روسیه استخاره می كردند و نه برای به توپ بستن مجلس مظلوم مشروطه. نه رمالی وجود داشت و نه جادو و جنبل. قضاو قدری هم نبودند. از صدر تا ذیل حاكمیت عقل بود و سلطه بلامنازع خرد. همه چیز حساب و كتاب داشت. حق و حقوق مردم به جا و برقرار بود. نه به مال كسی تجاوز می شد و نه جان كسی در امان نبود. شما حتی یك مورد هم نمی توانید نشان بدهید كه ناصرالدین شاه اموال كسی را غصب كرده باشد ولی رضاشاه كه خودش یك كمونیست دو آتشه بود از این كارها می كرد.
مالیات به قاعده و به نفع تولید كننده گرفته می شدو حتی بیشتر از آن چه كه مالیات می گرفتند برای مردم خرج می كردند. راه می ساختند، راه آهن می ساختند ( ماشین دودی شاه عبدالعظیم كه یادتان هست!). مدرسه و بیمارستان كه در همه جای ایران برای آموزش و آسایش مردم ساخته می شد. دانشگاه كه به واقع مثل قارچ سرتاسر ایران را گرفته بود. مشكل اقتصاد ایران در قرن نوزدهم كه هنوز افكار انحرافی چپ اندیشی به ایران نرسیده بود- اگر مشكلی بود، تورم فوق العاده فارغ التحصیلان دانشگاهی بود. بیماری های واگیر مثل وبا، طاعون، حصبه ومالاریا اگر چه در كشورهای همسایه كشتار می كرد ولی از ایران ریشه كن شده بود و از آن گذشته چنان مقررات قرنطینه ای برقرار می كردند كه حتی یك بار هم این امراض در ایران قرن نوزدهم دیده نشد. اگر هم به تصادف وبا می آمد، كی گفته كه در نبود بیمارستان و قرنطینه مردم وحشت زده در خیابانها قرآن باز شده می گذاشتند تا بلا دور شود و مردم را دسته دسته نكشد؟
این هم فكر می كنم از دروغ هائی است كه چپ ها در آورده اند!
دولت های انتخابی هر چهار سال درمیان از سوی مردم كه 96 درصد شان حداقل 6 كلاس سواد داشتند در انتخابات كاملا آزاد و بدون مداخله دولت انتخاب می شدند – البته چپ اندیشان در رژیم گذشته ممیزان ساواك و الان هم ماموت های شورای نگهبان را درست كرده اند تا انتخابات به صورت آزاد برگزار نشود- . این نمایندگان در چارچوب قوانین كاملا مترقی و در فضائی مملو از احترام به قانون، مسایل مملكتی را رفع و رجوع می كردند. اقتصاد وجامعة ایران مثل بهترین ساعت ساخت سوئیس منظم و بقاعده كار می كرد. نظام توزیع به حدی كارآئی داشت كه هیچ گاه در سرتاسر قرن حتی یك بار هم قحطی نیامد. كم غذائی و بد غذائی هم نبود. حرف مرا قبول ندارید؟ به معدود عكسهائی كه از آن دوران باقی مانده نگاه كنید( چرا جای دور برویم بنگرید به عكس های احمد شاه قاجار) تا برایتان مسلم شود كه اگر مشكلی هم بود پرخوری بود نه كم غدائی.
با این وصف، مستكبران و مدافعان استعمار و چپ اندیشان اولیه به كمك سفارت انگلیس در تهران در سالهای اولیه قرن بیستم به دنبال مشروطیت رفتند و این « بلای عظمی» ( به قول محمود محمود) را برای ما درست كردند. و بعد از آن تاریخ است كه پای تفكرات منحوس چپ به ایران باز شد.
من یكی بطور كلی متقاعد شده ام كه از آن تاریخ و صرفا به خاطر خرابكاری های متفكران چپ اندیش بود كه اوضاع ایران نابسامان شد. تا آن تاریخ، ایرانی ها شیفته و عاشق غرب بودند ولی مارکسیستها و چپ اندیشان بذر غرب ستیزی را در اذهان پاك ایرانی ها كاشتند و در عوالم هپروت خودشان از استعمار و امپریالیسم سخن گفتند. آخر آدم دلش می آید به این آقای بوش- كه آدم از سطح سواد و لهجه انگلیسی اش كیف می كند- بگوید استعمار چی!! یا این آقای تونی بلر با آن انگلیسی بی غلطی كه حرف می زند می تواند یك امپریالیست باشد؟ باری با این خرابكاری، راه را بر آموزش و تجدد جامعه بستند. تا آن تاریخ، ایرانی ها فقیر وغنی ( البته فقرا زیاد نبودند) با هم برادروار وخواهر وار با عشق و محبت و همكاری و همیاری زندگی می كردند. مارکسیست ها داستان سراپا جعلی طبقات را از خودشان در آوردند و به جنگ داخلی دامن زدند. پیش از پیدا شدن تفكرات مارکسیستی درایران، شما یك قانون مصوبه از سوی مجلس نشانم بدهید كه منافع فردفرد ایرانی هادر آن رعایت نشده باشد! كارگران راضی بودند و زنان راضی تر و دهقانان كه دایم از خوشی و خوشحالی دایره زنگی می زدند. و تنها كاری كه مارکسیستها كردند این بود كه با دروغ و پشت هم اندازی هم كارگران را ناراضی كردند و هم زنان را. و هم باعث شدند تا دهقانان دیگر دایره زنگی نزنند.
به خاطر تبلیغات سوء مارکسیستها بود كه آزادی های گسترده رخت بر بستند. چپ اندیشان در پوشش های مختلف به دفتر روزنامه ها و نشریات حمله بردند و موجب تعطیل شدن آنها را فراهم كردند. هم آقای هویدا و هم قاضی مرتضوی در بستن فله ای روزنامه هاتحت تاثیر نوشته های انگلس بودند. نویسندگان و محققان مخالف را مارکسیستها كشتند یا كشتن شان را زیر سبیلی در كردند. به راستی مارکسیستها بودند كه با منتهای دنائت و پستی لباس دهقانان پوشیدند و به مجامع دانشجوئی حمله ورشدند. حتی عوامل نفوذی حامل تفكرات چپ بودند كه در دوسه سال قبل از قیام بهمن نظام تك حزبی را در ایران به وجود آورده شاه را متاعقد كردند تا آن حرفهای پرت وپلایش را بزند كه هر كس دوست ندارد پاسپورتش را بگیرد از ایران برود. حتی در سالهای اخیرهمه قمه داران ازدم مارکسیست بودند و هستند. آقای الله کرم تز دکترایش را در باره کتاب « سرمایه » نوشته است. البته اخیرا در نشریات داخلی ایران خواندم كه شاه مرحوم هم اشکال اساسی اش این بود كه سوسیالیست بود! ( به نقل از آقای دكتر غنی نژاد). حتی الان هم چپ اندیشان لباس سیاه پوشیده در پارك ها به جمع دانشجویان با گاز اشك آور حمله ور می شوند. به قول یك استاد علوم سیاسی، حتی رهبران مذهبی ما نیز در مكتب مارکسیسم درس استبداد وعدم تحمل خواندند ( به نقل از آقای دكتر زیبا كلام). به قول یكی دیگر، زیاده روی های جمهوری اسلامی نیز در بگیر و ببندها و كشت وكشتار ها منبعث از تفكرات چپ بود ( راست و دروغ گردن آقای دكتر یزدی). حتی به گفتة آقای طبرزدی « اشغال سفارت امریكا» نیز زیر سر همین تفكرات بود و « دو سنت ناپسند ومطرود ماركسیستها در پیكرة انقلاب اسلامی یكی رواج فرهنگ انحصار طلبی بود و دیگری دامن زدن به اختلافات داخلی » ( نگفتم! به نقل از ندای دانشجو، 20 مرداد77 ص 16). به گفته ایشان كه خداترس و راست گفتار ودرست كردارند علت این كه در ایران احزاب وجود ندارد هم به خاطر تفكرات مارکسیستی است.
اگر این ادعاهای راست فئودال راست باشد، آیا من که هنوز با خیره سری خودم را یک مارکسیست می دانم، می توانم ازخجالت آب نشوم؟ قبل از آن اما، دعا می كنم خداوند به همة این مصلحان درست گفتار یك در دنیا و صد در آخرت پاداش خیر بدهد كه ایرانی ها رااز این ضلالت و گمراهی نجات دادند. براساس این فرمایشات گهربار كه حتما درست هم هست آقای خمینی نیز به تبعیت از سنت ناپسند ومطرود چپ ها انحصار طلبی می كرد و فرمان شكستن قلم ها را می داد. اگر این راست باشد، پس این هم باید درست باشد كه حضرت آیت الله شاهرودی، قاضی مرتضوی، حاج بخشی، حسین الله كرم، سعید عسگر، آقای مسعود ده نمكی، آقای حسین شریعتمداری هم لابد به خاطر تاثیراتی كه از تفكرات مارکسیستها گرفته اند این كارها را می كنند و دست و بال می شكنند و یابا پاشنه كفش چنان می كوبند توی گیج گاه آدم كه آدم از دست می رود. این نكات را خودم، به عنوان یک چپ اندیش، گفته ام كه كمی از بارگناهانم كمتر بشود و این مصلحان راست گفتار مطمئن باشند كه من یكی به راه راست هدایت شده ام.
به این خاطر است كه من به این وسیله ضمن هشدار به همه خانواده ها كه مواظب نورچشمان خود باشند كه در دام فریب چپ ها گرفتار نیایند، از چپ بودن استعفاء می دهم. به خاطر همة لطماتی كه به سهم بسیار ناچیر خودم به نهضت مدرنیته و تجدد خواهی ایران زده ام از همه شماپوزش می خواهم. تردید ندارم كه مصلحان راست گفتار همة حقیقت را گفته اندو آن چه كه به واقع چشمهای مرا باز كرده است، صداقت و حقیقت دوستی این مصلحان است!!!
و اما……. با همة این ادعاها، اگر مارکسیسم به ایران نرسیده بود و اگر چپ ها نبودند…. شما آقایان، خانم های محترم… وضع تان مثل…….
ولی نع، بخیل نیستم. بهتر است عیش تان را خراب نكنم.
نه، برهمین توهم باقی بمانید و هم چنان بر چشمهای تشنه دانستن خاک بپاشید.